معرفی «احمد ابوالقاسمی» | قاری و حافظ قرآن
در لحظات اذان صبح روز دهم خرداد سال ۱۳۴۷ در محله جنوب غربی تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم در سال ۱۳۵۳ وارد مدرسه ابتدایی شدم و در سال ۱۳۵۶ برای اولین بار با اصرار خانواده در کلاس آموزش روخوانی قرآن در مسجد امام جعفر صادق(ع) که جنب منزلمان بود ثبتنام نمودم. با اینکه بخش بسیاری از آموزش به پایان رسیده بود بدون نگرانی مطالب را فرا گرفتم و در آزمون پایانی قبول شدم و آن به این علت بود که آموزش قرآن را سخت نپنداشته و میدانستم تا آن را بخوبی یاد نگیرم چارهای ندارم و رضایت خانواده جلب نخواهد شد.
در روزهای پایانی این دوره بود که صدای دلنشین یکی از شاگردان کلاس آموزش قرائت قرآن که در طبقه تحتانی مسجد برگزار میشد به شدت مرا مجذوب خود ساخت و علاقه عجیبی در فرا گرفتن این فن در من ایجاد نمود لکن به علت کمرویی مفرط تا زمان اولین قرائت من در کلاس آموزش قرائت ۵ سال گذشت و من هر بار از فرط خجالت تلاوت را به هفته بعد و ... موکول میکردم تا اینکه در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۶۱ که در تابستان واقع شده بود برای اولین بار دل به دریا زده و در محضر استاد تلاوت نموده و بسیار مورد تشویق قرار گرفتم به طوریکه استاد کلاس گفت: گویا چند سال است که میخوانی. البته این بدان علت بود که من دائماً نوراهای تلاوت قرآن را گوش میکردم و علاوه بر آن به علت نزدیکی منزل ما به مسجد که خود نعمتی بزرگ بود همواره صدای قرائت قرآن قبل از اذان هر روز در گوش من طنین افکن بود و در رشد من تأثیر فراوان داشت. از آنجا که استاد جابر جلیلی حفظهالله (اولین استاد من) مشوق خوب و با درایتی بود در اولین فرصت مرا به محضر استاد حاج محمد غفاری رحمهالله که در آن زمان یکی از بهترین اساتید موجود بود برد و من در محضر ایشان تلاوت کرده و مورد تشویق فراوان واقع شدم. با اینکه صدای قوی و زیبایی نداشتم در هنگام تلاوت حس و حال خوبی داشتم و بین خود و موفقیت گویا فاصلهای احساس نمیکردم این علاقه به حدی رسید که غروب هر روز منتظر فرارسیدن زمان برگزاری جلسات بودم تا بتوانم بر توانایی خود بیفزایم. هر کجا جلسه قرآنی برپا بود خود را با جدیت به آنجا میرساندم و در آن شرکت میکردم و مشکلات معمول اعم از دوری راه، نبودن وسیله رفت و آمد، سرما و... تفاوتی ایجاد نمیکرد حتی در بعضی از شبها که جلسهای برپا نبود در محلههای اطراف منزل میگشتم تا شاید یک جلسه خانگی که به صورت هفتگی و سیار در منازل مردم برگزار میشد را بیابم و در آن به بهانه شرکت در جلسه چند آیه تلاوت کنم. با گذشت چند ماه با خواهش فراوان از استاد حاج محمدرضا ابوالقاسمی که از اقوام نزدیک ما (نوه عموی پدر) بود خواستم تا در مسجد محل جلسه قبلی خود را که مدتی بود تعطیل شده بود مجدداً راهاندازی نماید که ایشان نیز با بزرگواری پذیرفتند و جلسه را با تعداد کمی از افراد تشکیل دادند که این جلسه هنوز هم جمعه شبها در همان مسجد برگزار میشود و جای آن دارد که از ایشان نیز بخاطر زحمات فراوانی که کشیدند تشکر نمایم. از سال ۶۶ با استاد خدامحسینی آشنا شده و در ادامه راه از وجود ایشان نیز بهرههای فراوان بردم.
طی آن چند سال در مسابقات محلی بسیاری حضور داشتم که در غالب آنها از جمله منتخبین بوده و پس از شرکت در مسابقه بین جلسات در سال ۶۵ موفق به کسب رتبه شدم که بسیاری از اساتید از جمله استاد یاریگل و استاد اربابی رحمتالله آینده روشنی را پیشروی من ترسیم نمودم. در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار در مسابقات استانی سازمان اوقاف شرکت نمودم و در سال ۶۶ نیز به مسابقات کشوری اوقاف و انتخابی حج راه یافتم لکن با آمادگی فراوانی که داشتم به علت حضور در مناطق جنگی در مسابقات حاضر نشدم و در همان سال تنی چند از همقطارانم به سفر حج اعزام شدند و من از این سفر روحانی محروم شدم. در سال ۶۷ برای اولین بار دعوت شدم تا در کاروان اعزام قاریان قرآن به کشورهای خارجی حضور داشته باشم که خود در آن زمان موفقیتی محسوب میشد. در سال ۶۸ در گروه اهلالبیت که با همت استاد خدام حسینی و سرپرستی استاد آرزم تشیکل شد عضو شدم که این آشنایی نیز کمک شایانی در موفقیت من داشت. با اینکه حدود ۲۰ ماه داوطلب حضور در جبههها بودم در سال ۶۹ برای اتمام دوره سربازی مدت ۴ماه به این مهم پرداختم که تلاوت هر روز صبح من در مراسم صبحگاه جهشی دیگر در آمادگی صوت من بود و موجب موفقیت بیشتر من شد. در سالهای ۶۷ و ۶۸ به علت کمبود نفسی که بخاطر مجروحیت و وجود یک ترکش بزرگ در ناحیه ریه داشتم به مسابقات کشوری راه نیافتم و در سالهای ۶۹ و ۷۰ با اینکه به مرحله مقدماتی مسابقات کشوری راه یافتم به علت خواندن غلط اعرابی موفق نبودم. در سال ۷۰ در مسابقات کشوری جانبازان اول و به سفر زیارتی حج مشرف شدم پس از آن در سال ۷۱ در مسابقات سراسری اوقاف انتخاب شده و در مسابقات بینالمللی کشور مالزی به نمایندگی از مردم شریف ایران اسلامی مقام اول را کسب نمودم. از سال۶۷ تاکنون بیش از یکصد سفر تبلیغی به حدود ۳۰ کشور جهان (بورکینافاسو، مالی، نامیبیا، آفریقای جنوبی، پاکستان، عربستان، سوریه، مالزی، آلبانی، مقدونیه، صربستان، بوسنی، کوزوو، ترکیه، عراق، قرقیزستان، قزاقستان، کانادا، استرالیا، آلمان، فرانسه، بلژیک، هلند، سوئیس، اتریش، انگلستان، دوبی، شارجه، بحرین، قبرس) داشتم. شاید یکی از دلایل پیشرفت من این بود که بجای اینکه دائم از تلاوت خودم راضی باشم و خود را برای تلاوت به دیگران تحمیل کنم و بگویم من هم..... تلاش در پیشرفت و بهتر شدن داشتم تا دیگران به این نتیجه برسند که میتوانند در تلاوت، به من اطمینان داشته باشند.
هذا من فضل ربی
در روزهای پایانی این دوره بود که صدای دلنشین یکی از شاگردان کلاس آموزش قرائت قرآن که در طبقه تحتانی مسجد برگزار میشد به شدت مرا مجذوب خود ساخت و علاقه عجیبی در فرا گرفتن این فن در من ایجاد نمود لکن به علت کمرویی مفرط تا زمان اولین قرائت من در کلاس آموزش قرائت ۵ سال گذشت و من هر بار از فرط خجالت تلاوت را به هفته بعد و ... موکول میکردم تا اینکه در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۶۱ که در تابستان واقع شده بود برای اولین بار دل به دریا زده و در محضر استاد تلاوت نموده و بسیار مورد تشویق قرار گرفتم به طوریکه استاد کلاس گفت: گویا چند سال است که میخوانی. البته این بدان علت بود که من دائماً نوراهای تلاوت قرآن را گوش میکردم و علاوه بر آن به علت نزدیکی منزل ما به مسجد که خود نعمتی بزرگ بود همواره صدای قرائت قرآن قبل از اذان هر روز در گوش من طنین افکن بود و در رشد من تأثیر فراوان داشت. از آنجا که استاد جابر جلیلی حفظهالله (اولین استاد من) مشوق خوب و با درایتی بود در اولین فرصت مرا به محضر استاد حاج محمد غفاری رحمهالله که در آن زمان یکی از بهترین اساتید موجود بود برد و من در محضر ایشان تلاوت کرده و مورد تشویق فراوان واقع شدم. با اینکه صدای قوی و زیبایی نداشتم در هنگام تلاوت حس و حال خوبی داشتم و بین خود و موفقیت گویا فاصلهای احساس نمیکردم این علاقه به حدی رسید که غروب هر روز منتظر فرارسیدن زمان برگزاری جلسات بودم تا بتوانم بر توانایی خود بیفزایم. هر کجا جلسه قرآنی برپا بود خود را با جدیت به آنجا میرساندم و در آن شرکت میکردم و مشکلات معمول اعم از دوری راه، نبودن وسیله رفت و آمد، سرما و... تفاوتی ایجاد نمیکرد حتی در بعضی از شبها که جلسهای برپا نبود در محلههای اطراف منزل میگشتم تا شاید یک جلسه خانگی که به صورت هفتگی و سیار در منازل مردم برگزار میشد را بیابم و در آن به بهانه شرکت در جلسه چند آیه تلاوت کنم. با گذشت چند ماه با خواهش فراوان از استاد حاج محمدرضا ابوالقاسمی که از اقوام نزدیک ما (نوه عموی پدر) بود خواستم تا در مسجد محل جلسه قبلی خود را که مدتی بود تعطیل شده بود مجدداً راهاندازی نماید که ایشان نیز با بزرگواری پذیرفتند و جلسه را با تعداد کمی از افراد تشکیل دادند که این جلسه هنوز هم جمعه شبها در همان مسجد برگزار میشود و جای آن دارد که از ایشان نیز بخاطر زحمات فراوانی که کشیدند تشکر نمایم. از سال ۶۶ با استاد خدامحسینی آشنا شده و در ادامه راه از وجود ایشان نیز بهرههای فراوان بردم.
طی آن چند سال در مسابقات محلی بسیاری حضور داشتم که در غالب آنها از جمله منتخبین بوده و پس از شرکت در مسابقه بین جلسات در سال ۶۵ موفق به کسب رتبه شدم که بسیاری از اساتید از جمله استاد یاریگل و استاد اربابی رحمتالله آینده روشنی را پیشروی من ترسیم نمودم. در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار در مسابقات استانی سازمان اوقاف شرکت نمودم و در سال ۶۶ نیز به مسابقات کشوری اوقاف و انتخابی حج راه یافتم لکن با آمادگی فراوانی که داشتم به علت حضور در مناطق جنگی در مسابقات حاضر نشدم و در همان سال تنی چند از همقطارانم به سفر حج اعزام شدند و من از این سفر روحانی محروم شدم. در سال ۶۷ برای اولین بار دعوت شدم تا در کاروان اعزام قاریان قرآن به کشورهای خارجی حضور داشته باشم که خود در آن زمان موفقیتی محسوب میشد. در سال ۶۸ در گروه اهلالبیت که با همت استاد خدام حسینی و سرپرستی استاد آرزم تشیکل شد عضو شدم که این آشنایی نیز کمک شایانی در موفقیت من داشت. با اینکه حدود ۲۰ ماه داوطلب حضور در جبههها بودم در سال ۶۹ برای اتمام دوره سربازی مدت ۴ماه به این مهم پرداختم که تلاوت هر روز صبح من در مراسم صبحگاه جهشی دیگر در آمادگی صوت من بود و موجب موفقیت بیشتر من شد. در سالهای ۶۷ و ۶۸ به علت کمبود نفسی که بخاطر مجروحیت و وجود یک ترکش بزرگ در ناحیه ریه داشتم به مسابقات کشوری راه نیافتم و در سالهای ۶۹ و ۷۰ با اینکه به مرحله مقدماتی مسابقات کشوری راه یافتم به علت خواندن غلط اعرابی موفق نبودم. در سال ۷۰ در مسابقات کشوری جانبازان اول و به سفر زیارتی حج مشرف شدم پس از آن در سال ۷۱ در مسابقات سراسری اوقاف انتخاب شده و در مسابقات بینالمللی کشور مالزی به نمایندگی از مردم شریف ایران اسلامی مقام اول را کسب نمودم. از سال۶۷ تاکنون بیش از یکصد سفر تبلیغی به حدود ۳۰ کشور جهان (بورکینافاسو، مالی، نامیبیا، آفریقای جنوبی، پاکستان، عربستان، سوریه، مالزی، آلبانی، مقدونیه، صربستان، بوسنی، کوزوو، ترکیه، عراق، قرقیزستان، قزاقستان، کانادا، استرالیا، آلمان، فرانسه، بلژیک، هلند، سوئیس، اتریش، انگلستان، دوبی، شارجه، بحرین، قبرس) داشتم. شاید یکی از دلایل پیشرفت من این بود که بجای اینکه دائم از تلاوت خودم راضی باشم و خود را برای تلاوت به دیگران تحمیل کنم و بگویم من هم..... تلاش در پیشرفت و بهتر شدن داشتم تا دیگران به این نتیجه برسند که میتوانند در تلاوت، به من اطمینان داشته باشند.
هذا من فضل ربی